آرتین جونمآرتین جونم، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

پسرم آرتین

سرماخوردگی

دییروز عصر باهم رفتیم خونه عمه رویا ... اولش بیدار بودی و یه کم تارا وعمه جون باهات بازی کردن بعدم که خوابیدی بعد از یه نیم بیدارشدی و کلی با تارا و دوستاش بازی کردی (البته بازی منظورم بازی درحد نوزادی که میخنده وسروصدا میکنه) بعدم خونه دایی جعفر که دایی من میشه اومدن اونجا و شما خواب بودی که بیدارشدی بخاطراینکه گوشات عفونت کرده بود عمه جان روغن زیتون گرم کرد و زن دایی من پشت گوشاتو ماساژ داد که یه کم درد گوشت کم بشه کلی هم گریه کردی که من بهت شیر دادم قربونت بشم آروم شدی ... بعدم اومدیم خونه وبا بابا وحید یه کم بازی کردی و بعدم خداروشکر راحت خوابیدی و اذیت نشدی .... قربون گل پسرم بشم من ...
13 مهر 1394

چندتا عکس

اینجا رفته بودیم خونه عمه مرضیه   اینم آراد عزیزم پسر عمه مرضیه که 5 ماه از آرتینم بزرگتره     ...
11 مهر 1394

یه شب خوب با خانواده

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------   دیشب تولده دایی جعفر (دایی من) بود. زن دایی زنگ زد و گفت بیایین باهم بریم پارک دور هم باشیم. خلاصه من و پسرک و باباش و مامانم و یاسین به اتفاق عمه رویا و دخترکش تارا جون رفتیم. برای دایی کیک گرفته بودند و یه تولد کوچولوی خانوادگی برگزار کردیم و بعدشم شام خوردیم و خلاصه کلی خوش گذشت. بعداز کلی عکسهای سلفی گرفتن کودک درونمون هم فعال شد و رفتیم تاب بازی و سرسره بازی یه کم هم بدمینتون بازی کردیم. لواشک خوشمزه منم یه سری چرت زد بعدش هم بیدار شد و از بغل این یکی به بغل اون یکی پاس داده میشد و همه یه گ...
6 مهر 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم آرتین می باشد