سرماخوردگی
دییروز عصر باهم رفتیم خونه عمه رویا ... اولش بیدار بودی و یه کم تارا وعمه جون باهات بازی کردن بعدم که خوابیدی بعد از یه نیم بیدارشدی و کلی با تارا و دوستاش بازی کردی (البته بازی منظورم بازی درحد نوزادی که میخنده وسروصدا میکنه)بعدم خونه دایی جعفر که دایی من میشه اومدن اونجا و شما خواب بودی که بیدارشدی بخاطراینکه گوشات عفونت کرده بود عمه جان روغن زیتون گرم کرد و زن دایی من پشت گوشاتو ماساژ داد که یه کم درد گوشت کم بشه کلی هم گریه کردی که من بهت شیر دادم قربونت بشم آروم شدی ... بعدم اومدیم خونه وبا بابا وحید یه کم بازی کردی و بعدم خداروشکر راحت خوابیدی و اذیت نشدی ....
قربون گل پسرم بشم من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی